چکیده کتاب بلوغ اوشو

ساخت وبلاگ

 

786

خلاصه بلوغ

 

کل تضاد ذهن همین است :ذهن دوست دارد هرچه بیشتر خوشحال باشد. و از طرف دیگر می خواهد درد کمتری بکشد.

تو به خاطر ترس از درد ، خود را به زندگی در یک آگاهی مغشوش وادار ساخته ای!تو باید ترس را کنار بگذاری و با درد رو در رو شوی! تنها آن زمان است که در به روی لذت باز خواهد شد.و وقتی تو هر دو را شناختی ، بی درنگ تو آن سومی می شوی و به اشراق می رسی!

همه را در مجموع بپذیر!همه مرارت ها و همه سرمستی ها. در آرزوی محال نباش!

 

همواره تفاهم داشتن با والدین خوب است.این یکی از اساسی ترین اصول در زندگی آدمهاست.گورجیف همیشه می گفت:"تا وقتی ارتباط خوبی با پدر و مادرت برقرار نکنی ، زندگی ات را باخته ای."

چون این چیزی بسیار عمیق و ریشه دار است.اگر بین تو و پدر و مادرت نارضایتی و کدورتی باشد ، تو هرگز احساس راحتی نخواهی کرد.هر جا که باشی خود را کمی گناهکار احساس می کنی .رابطه والد-فرزند فقط یک رابطه اجتماعی نیست.تو از آنها بوجود آمده ای.تو پاره تن آنها هستی.تو شاخه ای از درخت زندگی آنها هستی.تو هنوز در آنها ریشه داری.

وقتی والدین از دنیا می روند، چیزی بسیار عمیق و ریشه دار در درون تو می میرد.وقتی پدر و مادر می میرند برای نخستین بار خود را تنها و ریشه کن شده احساس می کنی.بنابراین تا وقتی زنده اند ، باید هرچه از دستت بر می آید انجام دهی تا آن تفاهمی را که باید ، ایجاد کرده و ارتباطی دو سویه با آنها برقرار کنی.آن وقت همه چیز روبراه شده و حسابها بسته می شوند.

رابطه عاشقانه با پدر و مادر آغاز شده و با آنها نیز خاتمه می یابد و این دایره کامل می شود.اگر جایی از این دایره نیمه کاره باشد ،تمام زندگیت آشفته و پریشان باقی خواهد ماند.کسی که بتواند با پدر و مادرش ارتباط برقرار کند، فوق العاده احساس خوشبختی و شادمانی می کند.این دشوارترین کار در این عالم است.چون شکاف بس عمیق و بزرگ است.

باید بر روی این شکاف پل زد.اگر توانستی بین خود و مادرت پل بزنی ، ناگهان احساس خواهی کرد که پلی بین تو و این کره خاکی هم برقرار شده است.تو بیشتر در زمین ریشه می دوانی و بیشتر پا می گیری.و اگر بین خودت و پدرت پل زدی  دیگر در آسمانها پرواز می کنی.پدر و مادر نمادند.نماینده ی آسمان و زمین.و انسان درختی است که هم به آسمان نیاز دارد و هم به زمین.

=====

نه گفتن احساس آزادی بیشتری به انسان می دهد،تا آری گفتن.هر وقت می گوئی نه خود را آزادتر احساس می کنی.هر وقت می گوئی آری احساس آزادی نمی کنی ، چون آری یعنی اطلاعت ، یعنی تسلیم- پس کو آزادی؟ "نه" یعنی خود رای بودن ،یکدندگی ، کنار کشیدن ، نه یعنی ابراز وجود.

اما این آزادی ضعیفی است و آزادی بزرگ با آری به دست می آید.

===

مردانگی در جسم است. زنانگی هم در جسم است.ذهن سایه ها و انعکاس ها را دنبال می کند.در اعماق هسته وجودت هیچکدام از اینها نیست.نه مرد و نه زن.فقط "شاهدی ایستاده بر بلندی!"

 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۵ساعت 12:23  توسط کیان دیده  | 
شناخت خدا- عالم درون -ذهن و روان- عرفان ...
ما را در سایت شناخت خدا- عالم درون -ذهن و روان- عرفان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8salek72 بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 16:17