حکایت عرفانی " خبر موثق"

ساخت وبلاگ

بسمه تعالی

حکایت عرفانی " خبر موثق"

یکی بود و یکی نبود. در یکی از محله های خودمون  مردی بود بنام آقای عوامی، که هر روز برای سرکار رفتن از کوچه گذر می کرد و با مردم کوچه سلام و علیکی هم داشت و بعضی را می شناخت و برخی را هم فقط  قیافه ای می شناخت و درست و حسابی با آنها آشنا نبود.

یک روز شنید که آقای غریبی مرده است  اما او نمی دانست که این آقای غریبی کدام یک از آشناهای  محل است  اما همینطور که در کوچه به طرف محل کارش می رفت با یکی از همین آشناها برخورد می کند و به او می گوید :آقا شنیده ای که آقای غریبی فوت شده اند.مرد آشنا می گوید نه! مطمئنی!

آقای عوامی می گوید بله آقا از آدم موثقی شنیده ام که آقای غریبی مرده است.مرد آشنا می گوید: فکر نمی کنم مرده باشد شما مطمئنی که مرده!

آقای عوامی می گوید بله آقا مطمئنم که مرده وگرنه چرا باید فلانی که آدم موثقی هم هست بگوید او مرده است؟!نه آقا خبر موثقه!

خلاصه مرد آشنا انکار می کند و آقای عوامی هم اصرار می کند که نه!  آقای غریبی مرده است و خبر موثقه! .آخرش مرد آشنا می گوید بابا من نمرده ام! من خودم آقای غریبی هستم ، که شما می گویید مرده است.من زنده و حی و حاضر و سرحال هستم.!و آقای عوامی بیچاره با دهان باز می گوید : نههههههههه ، آخه خبر موثق!!!

=============================

این داستان شاید غیر واقعی و لطیفه به نظر بیاید اما هشیار باشید این زندگی ماست! ما همان آقای عوامی هستیم و آقای غریبی حقیقت است که غریب است.ما به خبر و اخبار موثق بیش از خود حقیقت بها می دهیم.ذهن و فکر چنان بر ما سیطره پیدا کرده اند و پرده و حجابی بر روی ادراک ما انداخته اند که ما  ساده ترین چیزها را هم نمی بینیم! شاهد این حرف آئین ها ، مراسم  و رسم و رسومات  و اعتقادات اشتباهی هست که همچنان ادامه می دهیم صرفا با گفتن اینکه رسمه!!! یا فلانی گفته!

شناخت خدا- عالم درون -ذهن و روان- عرفان ...
ما را در سایت شناخت خدا- عالم درون -ذهن و روان- عرفان دنبال می کنید

برچسب : حکایت عرفانی کوتاه,حکایت عرفانی بزرگان,حکایت عرفانی,حکایت های عرفانی کوتاه,حکایتی عرفانی,حکایت اموزنده عرفانی,چند حکایت عرفانی,حکایت زیبای عرفانی,یک حکایت عرفانی,حکایت های زیبای عرفانی, نویسنده : 8salek72 بازدید : 252 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 17:07